دلم از این همه لحظه هی پر گذر کرفت....
واحساس که پر از تکرار شد....
وصدایی که هیچ وقت نگفت....
و دلی که ماند همان جا که متولد شد....
و من که هنوز مات و مبهوط آن ستاره هم که درخشید و هیچ وقت ماه مجلس نشد.....
کویری شدم که کویر تر شد...
دنبال واژه می گردم که صدای پر فریاد را حبس کند در درون خود ونقش این همه درد را کمکی سیاه کنم بر این صفحه ی سفید...
***********
و کویر را همیشه چشم انتظار بهاری بود که جز همیشه نباشد و تا هست سیراب کند خود را از بودنش ....
ولی سهم او از همه ی خواستنش، نرسیدن بود و هیچ نگفت و دوباره یک خواهش در وجودش نگفته ماند.....
و شعله وجودش باز شعله ور تر شد .....
و کویر کویر تر شد...
***********