سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال، دوست دارد که بنده اش را درجستجوی مال حلال، خسته ببیند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 

 
   

تابستان 1385 - هنوز هم تشنه ی تشنگی ام
 
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:1بازدید دیروز:6
 

دختر کویر :: 85/6/27::  1:50 عصر

دلم از این همه لحظه هی پر گذر کرفت....

واحساس که پر از تکرار شد....

وصدایی که هیچ وقت نگفت....

و دلی که ماند همان جا که متولد شد....

و من که هنوز مات و مبهوط آن ستاره هم که درخشید و هیچ وقت ماه مجلس نشد.....

کویری شدم که کویر تر شد...

دنبال واژه می گردم که صدای پر فریاد را حبس کند در درون خود ونقش این همه درد را کمکی سیاه کنم بر این صفحه ی سفید...

 

                                                   ***********

و کویر را همیشه چشم انتظار بهاری بود که جز همیشه نباشد و تا هست سیراب کند خود را از بودنش ....

ولی سهم او از همه ی خواستنش، نرسیدن بود و هیچ نگفت و دوباره یک خواهش در وجودش نگفته ماند.....

و شعله وجودش باز شعله ور تر شد .....

و کویر کویر تر شد...

 

***********

 


دختر کویر :: 85/6/5::  10:13 صبح

سلام به همه ی برو بچه های پارسی بلاگ یه مدت بود که به دلیل یکسری دلایل نتونسته بودم نه به خونه ی مجازیم  نه به همسایه هام سری بزنم کلی دلم واسه همه کس و همه چیز تنگ شده بود.....

                                                ************

یعنی می شه ؟؟؟

یعنی می شه کناردلت یه روزی یه پنجره باز بشه؟؟؟

یه پنجره که رو به کویر باشه نه دریا…

یه کویری که روزا خورشید رو همسایه دلت  کنه وشبا آسمون و یه دنیا ستاره؟؟

یه کویری که سیراب کنه تورو از تشنه ای که همیشه تشنه اش بودی..

یه کویر خسته از جفای آسمون راحت می تونه همدم دلی باشه که جفای آدما آسمونشو خسته کرده….

میدونی چه طوری کویر، کویر شده؟؟؟

به جای هر قطره که دلش از آسمون خواسته یه دونه شن گذاشته و به همون قناعت کرده.

کم کم شده شن زار و بعدشم کویر….

پس آفرین، آفرین به غرور کویر که نخواست بارون رو گدایی کنه ….

ولی تازه شد ،تازه شد با بارونی که آرزوشو داشت و هیچ وقت نبارید….

کویر ، کویر بارونی….

 

حالا بگو ببینم می خوای یه دل دریایی داشته باشی یا کویری…!؟؟؟



:: RSS ::
::تعداد کل بازدیدها::

99878

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::درباره من::
تابستان 1385 - هنوز هم تشنه ی تشنگی ام
دختر کویر
ساقه ی صبح بودم ،در خونزدم نشاندند ودر زیر نور سبزم رویاندند،و نهالی شدم بی قرار روییدنو سر شار شکفتن و آرزومند شکوفه بستن و شور و شوق صدها جوانه در من بیتاب ....
::لوگوی من::
تابستان 1385 - هنوز هم تشنه ی تشنگی ام
::از خودمونن ::





::وضعیت من در یاهو::
::یادم تو را فراموش ::
::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو
::اشتراک::