• وبلاگ : هنوز هم تشنه ي تشنگي ام
  • يادداشت : موعد عيدانه شد...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 23 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام

    بخونيدش.

    آخرش مي فهميد كه هيچم بي ربط نيست!!!

    دلم بود و حرم بود و امامم بود وتنهايي
    حرم کعبه
    ، حرم قبله، عجب احرام زيبايي


    زکنج دل
    ، زيک حجره، تماشا داشت اوج او
    دلم را کرد اقيانوس موسيقي
    ، موج او


    دورکعت مست جام مي
    ، دورکعت خاک، گل کردم
    دورکعت با تمام سنگهايش
    ، درد ودل کردم


    لباس اشک آماده
    ، سرم از شرم افتاده
    تمام سنگ فرش او برايم
    ، مهر وسجاده


    زيارت نامه مي خواندم
    ، دلم گرم زيارت شد
    نگاهم خورد بر قبرش
    ، نمي دانم جسارت شد


    لباس آلوده اي بودم که احرام حرم بستم
    کوير چشمهايم را به درياي کرم بستم


    نفس پشت نفس
    ، ايوان به ايوان سير مي کردم


    تمام صحنها را مست بوي عود مي ديدم

    پريدم ناگهان از خواب، رويا بود که مي ديدم


    دوباره چشم را بستم
    ، دوباره جستجو کردم

    تمام خواب را تا رد پاي صحن بو کردم


    بيا پيراهنم بود کن
    ، هنوز عطر حرم دارد
    فقط ايوان و سقاخانه و يک صحن کم دارد


    دلم خورشيد مي خواهد