و من
هنوز هم تشنه ي تشنگي ام ،در ابتداي راه، همانجا كه هرم گرما، نفس را مي برد و تك تك سلولهاي وجودم آب را سراب مي بيند. هنوز هم ،هنوز هم تشنه ي تشنگي ام،تشنه ي عطش،تشنه ي آب، تشنه ي عشق، تشنه ي تشنگي، اينجا دياري آشناست. نام آن كربلاست. اين صداي انفجار نيست.فرياد واعطشاست كه از عمق زمان بيرون تراويده،هنوز هم
هنوز هم
همان شمر و همان حسين و همان عطش و همان چشم خيس كودكان بي پدر شده و همان جگر پاره پاره ي دلهاي سوزان
و دوباره كربلا، و دوباره شهادت، و دوباره عشق، و دوباره
مايي كه تشنه ي تشنگي ايم
...
به يمن آشنايي با شب يلدايي كوير
تنها يك واژه و آن هم
سلام