ما بر تو سلام.. اي آقا و مولاي ما!
سلامي از جنس همان سلامهايي که سالهاست به شما ميکنيم و جوابي نميشنويم! نه اينکه جواب نميآيد..
و يا جواب دهندهاش در دادن جواب، کوتاهي کند!!
بلکه حقيقت اين است که غبار گناه گوش سلام دهندهاش را سنگين کرده!!
آري... از ما بر تو سلام!
سلامي از جانب غلام و نوکري خسته دل... که هيچگاه مولا و آقاي خود را نديده که به او عرض ادب کند و چشمانش به جمال آقا و سرورش روشن شود!!
نه اينکه آقايش غيب و ناپديد شده باشد!!
و يا حتي چشمانش به جمال او روشن نشده باشد!!
بلکه حکايت اين است که حتي يکبار هم آقاي خود را نديده که در ميان جمعيتي او را بشناسد و بامعرفت در محضرش حاضر شود!!
آه که چه قدر دردناک است وقتي بفهمي که تمام موجودات عالم تو را ميشناسند و هر لحظه به تو سلام ميدهند...
ولي ما را بگو!!
که شايد بارها در کوچههاي اين شهر بيتفاوت از کنار تو رد شدهايم و ...
سلام ما بر تو... اي فرزند فاطمه!